اولین سینما(مدرسه موشها)
هر وقت میرفتیم بیرون و تو پرده ی سینما رو میدیدی که روش عروسکا هستن کلی ذوق زده میشدی و میگفتی ایکاش میرفتیم اینجا 16 شهریور بود که تصمیم گرفتیم ببریمت و همینکه شنیدی خیلی خوشحال شدی و یکسره تا خود سینما شروع کردی به حرف زدن اخه من خیلی مدرسه موشها دوست دارم خدایا شکرت که مامان و بابا به این خوبی دارم مامانی بابایی عاشقتم خوشحالم که شمارو دارم عزییییییییییییییییییییییییزم کلی حرفهای قشنگ که میخواستم بخورمت همینکه رسیدیم گفتن که بلیطش تموم شده خیلی ناراحت شدم که با این همه ذوقی که تو داشتی چجوری برگردیم خونه .هر چقدر که گفتیم اخر نشد که نشد .بابا گفت بریم بالا مدیریتو ببینیم که از قضا ...
نویسنده :
مامان حورا
2:35